مگر اين پوشيه ايِ عهد قجر عشوه هم مي فهمد؟
·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨Ʒ ✿●•٠·˙
نيشخندي زد و گفت:
مگر اين معشوقه دلبري مي داند
مگر اين پوشيه ايِ عهد قجر عشوه هم مي فهمد؟
راز صيد پسران مي داند؟
با دو جمله بتواند بكند مست دلي؟
با نگاهي همه فرهاد كند؟همه مجنون بشوند؟
راه رفتن كه كند منگ دل هر پسري هيچ مي داند او؟
تو بگو اصلا نازي به صدايش باشد؟
چشمك پر هوسي مي فهمد؟
جلوه ي تن، رخ زيبا و ادا ملتفت است؟
هيچ از لذت خنديدن و مستي داند؟
تاب گيسو بلد است؟
♥️
♥️
♥️
من همه ش زير لبم خنديدم
او چه داند تو چگونه دل ما را بردي؟
او چه داند كه زن و گوهر هستي چه بود ؟
♥️
♥️
♥️
ياد ديدار نخستت بودم
با همه سادگي و حجب و حيا مي رفتي
نه نگاهت به كسي
نه زدي چشمك و نه خنده ي بي جا نه سخن
نه تنت جلوه گر و عشوه كن مردي بود
نه صدايت نازك
به همين سادگي و زيبايي دل من را بردي؟
نه فقط من كه خدا هم خنديد
هر فرشته به تو مبهوت شده
هر ملك گرد تو مي چرخيد و
بالهايش به تو خوش آمد گفت
♥️
♥️
♥️
ماه بانو،عسل پوشيه اي
اي به قربان حيايت خانوم
مرد اگر مرد بود
لذت او عفت توست
چلچراغ نفسش پوشيه ات.
اي به قربان حجابت بانو
اين را خوب بدان
همه ي عشق من از چادر و روبنده توست. . .
- چهارشنبه ۱۱ تیر ۹۹ ۲۰:۰۲
- ۴۹ بازديد
- ۰ نظر